- جزئیات
- جمهور اهل تسنن، به جاى سنت اهل بیت، سنت صحابه را حجّت قرار داده اند، [۱]تا خلاء کمبود ادلّه را جبران کنند. آنان معتقدند که صحابی کسى است که پیامبر اسلام را در زمان حیات آن حضرت در حالى که مسلمان بوده است، دیده باشد و بر اسلام از دنیا برود. [۲]و اتّفاق نظر دارند که هر کس اطلاق نام صحابی بر او صحیح باشد، عادل است. [۳] ------------- ۱)الموافقات شاطبى، ج ۴، ص ۷۴. ۲)الاصابة فى تمییز الصحابة، ج ۱، ص ۱۵۸. ۳)الاصابة فى تمییز الصحابة، ج ۱، ص ۱۶۲.
|
- جزئیات
- قاتل پیامبر(صلی الله علیه و اله) حضرت علی(علیه السلام) بود چون با وجود داشتن علم غیب جلوی قاتل را نگرفت و پاسخ استاد شریفی به این ادعای سخیف و پوچ وهابیت، نه تنها از قرآن و احادیث و اعتقادات خودشان اطلاعی ندارند بلکه ثمره ای از فهم و منطق هم نبرده اند
|
- جزئیات
- برای مطالعه ی بیشتر به مقاله افسانه ی غرانیق مراجعه کنید(کلیک کنید)
|
- جزئیات
- افسانه غَرانیق داستانی است که در آن ادعا شده پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام تلاوت سوره نجم، تحت تاثیر شیطان دو عبارت غیر قرآنی را بین آیات این سوره خوانده و تصور شده که این دو نیز، آیات وحی است. اما جبرئیل پیامبر را از این اتفاق آگاه ساخت. این داستان ادعا میکند که این مسأله حدود دو ماه پس از هجرت مسلمانان به حبشه روی داده است. تعدادی از کتابهای تاریخی و تفسیری اهلسنت، از جمله سیره ابناسحاق، الطبقات الکبری و تفسیر طبری به ذکر روایات مرتبط با ماجرای غرانیق پرداختهاند؛ در مقابل، بسیاری از عالمان اهلسنت و شیعه با استدلالهایی، وقوع ماجرای غرانیق را زیر سوال بردهاند. عده ای از مفسران شیعه، سند روایات غرانیق را خدشهدار میدانند؛ چراکه به باور آنان، هیچکدام از راویان اصلی، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را درک نکرده و از صحابه نبودهاند. ابنحیان اندلسی، تأثیرپذیری پیامبر از هوای نفس و القائات شیطانی را رد کرده و تصریح کرده ماجرای مذکور در منابع حدیثی معتبر اهلسنت ذکر نشده است. همچنین فخر رازی، متکلم و مفسر اهلسنت، ماجرای غرانیق را روایتی متعلق به مفسران ظاهرگرای قرآن خوانده و معتقد است در برابر این گروه، اهل تحقیق با استناد به قرآن، سنت و عقل، آن را جعلی و باطل میدانند. برخی از مستشرقان، با اتکا به نقل ماجرای غرانیق در منابع اسلامی، از امکان دخالت شیطان در وحی سخن گفتهاند. همچنین این موضوع در کتاب آیات شیطانی، نوشته سلمان رشدی مورد استناد قرار گرفت. برای مطالعه ی بیشتر به مقاله افسانه ی غرانیق مراجعه کنید(کلیک کنید)
|
- جزئیات
- بر اساس روایت صحیح السندی که اهل سقیفه نقل کردهاند، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در باره امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودهاند: " إنَّ عَلِيًّا مِنِّي وَأَنَا مِنْهُ وَهُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي..." «علی از من است و من از علی هستم، او سرپرست هر مؤمنی پس از من است». اما چرا اهل سقیفه به این روایات اهمیتی نمیدهند؟ جواب روشن است؛ چون به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ایمان ندارند...
|
- جزئیات
- ...يا معاشر الأنصار )ألا اسمعوا ومن حضر ، ألا إنّ باب فاطمة بابي ، وبيتها بيتي ، فمن هتكه فقد هتك حجاب الله. قال عيسى بن المستفاد : فبكى أبو الحسن عليهالسلام طويلا ، وقطع عنه بقيّة الحديث ، وأكثر البكاء ، وقال : هتك والله حجاب الله ، هتك والله حجاب الله ، هتك والله حجاب الله ، وحجاب الله حجاب فاطمة ، يا أمّه يا أمّه صلوات الله عليها. -------------------- طرف من الأنباء والمناقب[ السيّد بن طاووس ]الناشر: انتشارات تاسوعاء ، جلد : 1 صفحه : 146
|
- جزئیات
- صَحیفه مَلعونه یا صحیفه مشئومه پیماننامه تعدادی از صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با هدف غصب خلافت از امام علی(علیهالسّلام) اندکی پیش از شهادت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم). بنابر منابع شیعی، گروهی از صحابه پیش از واقعه غدیر با هم پیمان بستند که نگذارند خلافت به خاندان پیامبر(علیهم السلام) برسد. آنان میخواستند رسول خدا را در گردنه کوه هَرشا به قتل برسانند. پس از واقعه غدیر نیز در مدینه جمع شدند و بر پیمان خود تأکید کردند و این جمع، صحیفه ملعونه دوم خوانده شده است. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در خطبه غدیر اصحاب صحیفه را اهل آتش دانسته و از آنان بیزاری جست. افراد صحیفه ی ملعونه: ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابیوقاص و ابو عبیده الجراح و معاویه بن ابیسفیان و عمرو بن عاص و سعید بن عاص و ابوموسی اشعری و مغیره بن شعبه و اوس بن حدثان و ابوهریره و ابوطلحه انصاری و سالم غلام خذیفه از جمله کسانی بودند که در این طرح شرکت داشتند. ایشان ابتدای جلسه پیمان بستند که حکومت را غصب کنند و نگذارند تا خلافت به علی (علیهالسّلام) برسد. به همین دلیل در این جلسه، چهار نفر (ابوبکرو عمر و ابوعبیده جراح و سالم بن حبیبه) به ترتیب برای رسیدن به مقام رهبری مسلمانان مورد تأیید واقع شدند!! سپس بعد از مشورت با یکدیگر و اتفاق نظر، متنی را به دست خط سعید بن عاص نوشته و به امانتدار خود یعنی ابوعبیده جراح سپردند، او نیز این متن را به عنوان پیماننامه در کعبه پنهان نمود. -------------------- بحار الانوار، بیروت، موسسة الوفا، ۱۴۰۴ ه ق، ج۲۸، ص۱۰۲ / کتاب سلیم بن قیس، ص۱۵۴ نشر الهادي ، قم / مرآة العقول، ۱۴۰۴ق، ج۵، ص۵۰/ حق الیقین، انتشارات اسلامیه، ج۱، ص۱۹۱ / اسرار آل محمد(ص)، ۱۴۱۶ق، ص301
|
- جزئیات
- هنگام بازگشت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از غزوه تبوک در رمضان سال نهم قمری، گروهی از صحابه بر سر راه آن حضرت در گردنه کوهی کمین کرده و تصمیم داشتند حضرت را ترور کنند، آنان میخواستند شتر پیامبر را رَم دهند تا پیامبر از کوه پرتاب و کشته شود. در این انیمیشن که با همت گروه تدوین مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام آماده شده ، اسامی آن اصحاب و چگونگی این عملیات را مرور می کنیم . ------------------ البدایة و النهایة، ۱۴۰۷، ج۵، ص۱۹. / مجمع البیان، ۱۳۷۲، ج ۵، ص۷۹ / دلائل النبوة، ۱۴۰۵، ج ۵، ص۲۵۶ / واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۳، ص۱۰۴۵-۱۰۴۴؛ البدایه و النهایه، ج۵، ص۲۰. / شیخ صدوق، الخصال، ۱۳۶۲ش، ج۲، ص۳۹۸ / ثعلبی نیشابوری، الکشف و البیان، ۱۴۲۲ق، ج۵، ص۶۴/ طبرسی، جوامع الجامع، ۱۳۷۷ش، ج ۲، ص۷۱.
|
- جزئیات
- انیمیشن " وصیتی که نوشته نشد " واقعیت روزهای آخر حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را به تصویر می کشد ، جایی که عمر بن الخطاب با دادن نسبت هذیان گویی به پیامبر و فرستاده خداوند متعال مانع از ترسیم راه سعادت برای همه مسلمانان شد . این انیمیشن با همت گروه تدوین مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام آماده شده است .
|
- جزئیات
- ارواء الغلیل ج 7 ص 86 / مسند ابو یعلی موصلی ج 8 ص 63 / مسند احمد ج 18 ص 199
|
|
- جزئیات
- ابو هریره از بس به پیامبر نسبت دروغ داده بود اعتماد خود را در میان مردم و صحابه از دست داده بود .حتی عایشه با اقوال و احادیث او مخالفت میکرد. او راوایاتی در صحیح بخاری و مسلم دارد که به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم دروغ بسته مع ذلک اهل سنت دین خود را از او میگیرند . نمونه ای در صحیح مسلم ح (2098) ملاحظه میکنید که در مورد پاره شدن بند صندل روایتی میگوید و قسم میخورد که از پیامبر شنیده است چون مردم حرف او را باور نمی کردند. عَنْ أَبِي رَزِينٍ، قَالَ: خَرَجَ إِلَيْنَا أَبُو هُرَيْرَةَ، فَضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى جَبْهَتِهِ، فَقَالَ: أَلَا إِنَّكُمْ تَحَدَّثُونَ أَنِّي أَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، لِتَهْتَدُوا وَأَضِلَّ، أَلَا وَإِنِّي أَشْهَدُ لَسَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «إِذَا انْقَطَعَ شِسْعُ أَحَدِكُمْ فَلَا يَمْشِ فِي الْأُخْرَى حَتَّى يُصْلِحَهَا» اگر او عادل بوده است چرا صحابه و مردم به او میگفتند تو به پیامبر اکرم دروغ میبندی؟ در شرح صحیح بخاری ابن حجر عسقلانی (چاپ دار الطیبه ریاض ج 13 343 ) نقل میکند مخالفت قطعی عایشه را با قول ابوهریره: وَأَخْرَجَ التِّرْمِذِيُّ بِسَنَدٍ صَحِيحٍ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّهَا كَانَتْ تَقُولُ لَأُخِيفَنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ فَيَمْشِي فِي نَعْلٍ وَاحِدَة وَكَذَا أخرجه بن أَبِي شَيْبَةَ....
|
|
- جزئیات
- قسمتی از داستان فوق در چند کتاب و با نقلهای مختلف در زمان ابوبکر و یا عمر اتفاق افتاده است با اندک اختلافهایی در نقل ؛ کتاب سلمان، خبر جاثلیق / نفس الرحمن، ص 489 - 493 / الطبقات الكبرى - ط العلميه نویسنده : ج 2 ص 201 / العروة الوثقى - جماعة المدرسین ج 2 ص 242 / الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج 7، ص: 241 (به نقل از : المجتنى ، ص ۳۵) . / بحارالانوار، ج 30، ص 84; تفسیر قمی، ص 269. / فضائل الخمسه من الصحاح السته ؛جلد ۳ صفحه ۳۸/
|
- جزئیات
- مناظرات مرحوم سلطان الواعظین با علمای اهل تسنن در شبهای پیشاور؛ غیر از مدارک یاد شده از اهل سنت دو نمونه از نقل شیعی : ابان بن ابیعیاش از سلیم نقل میکند: به اتفاق جمعی از شیعیان در خانه عبدالله بن عبّاس بودیم که یادی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و هنگام وفات آن حضرت شد که به این جهت ابنعبّاس به گریه افتاد و گفت: رسول خدا در روز دوشنبهای که جان به جانم آفرین تسلیم کرد در حالی که اهل بیتش و سی نفر از اصحابش نزد او حاضر بودند فرمود: برایم کتف (پوست گوسفندی) بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که بعد از آن گمراه نشده و با هم اختلاف نکنید.در این حال بود که فرعون این امّت آنها را از این کار بازداشت و گفت: رسول خدا هذیان میگوید.این جا بود که حضرت غضبناک گردید و فرمود: شما را میبینم که در حالی که من هنوز زنده هستم و در میان شمایم با من مخالفت میکنید معلوم است که بعد از من چگونه خواهید بود. این بود که آوردن کتف به فراموشی سپرده شد. سلیم گفت: ابنعبّاس به من روی کرد و گفت: ای سلیم! اگراین سخن از آن شخص صادر نشده بود آن حضرت برای ما مطلبی نوشته بود که هیچ کس گمراه نمیشد و به اختلاف نمیافتاد. شخصی از حاضران گفت: شخصی که از این اقدام رسول خدا ممانعت نمود چه کسی بود؟ ابنعبّاس گفت: راهی برای افشاء این سرّ وجود ندارد. امّا چون بعد از رفتن دیگران با ابنعبّاس خلوت نمودم و از او در باره آن شخص سئوال نمودم گفت: آن شخص عمر بود. ومن به او گفتم: راست میگوئی چون از علی (علیهالسّلام) و سلمان و اباذر و مقداد شنیدم که آنها نیز میگفتند: آن شخص عمر بود. آنگاه ابنعبّاس گفت: ای سلیم! این راز را نزد کسی باز گو نکن مگر ابنکه به او اطمینان داشته باشی، چون دلهای مردم از محبت این دو نفر (ابوبکر و عمر) سیراب گشته همان طور که قلوب بنیاسرائیل از محبت گوساله و سامری سیراب گشته. [۱][۲][۳][۴] محمد بن جریر طبری از علمای بزرگ شیعه مینویسد: آیا این رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نبود که در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود فرمود: برایم صحیفه و دواتی بیاورید تا برایتان مطلبی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید؟ و این جا بود که دوّمی گفت: رسول خدا هذیان میگوید. و سپس گفت: کتاب خدا برای ما کافی است. و او در این گفتارش به خداوند بزرگ کفر ورزید. چرا که خداوند متعال میفرماید: آنچه را که رسول برایتان آورده اخذ کرده و قبول نمائید و آنچه از آنچه که شما را نهی نموده دوری ورزید.امّا عمر به گمانش رسید که به آنچه که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده نیازی نیست چون به خوبی میدانست که آن حضرت قصد نموده تا بر خلافت علی (علیهالسّلام) تاکید ورزد لذا از این عمل ممانعت به عمل آورد و الا اگر احتمال میداد که آن حضرت قصد دارد تا برای او و دوستش (ابوبکر) مطلبی بنویسد حتماً به آوردن دوات و قلم مبادرت میورزید. [۵] ----------- ۱)کتاب سلیم بن قیس (از تابعین)، ص۳۲۵. ۲)الاحتجاج، ج۱، ص۲۲۳، ۳)بحار الانوار، ج۲۲، ص۴۹۷. ۴) بحار الانوار، ج۳۶، ص۲۷۷. ۵)المسترشد، ص۶۸۱ به بعد.
|
|
- جزئیات
- طبق ادعای اهل سنت , پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حجره ی عایشه وفات(شهادت) یافته اند و به وصیت ایشان در همان جا که قبض روح شدند دفن شدند. حجت السلام جباری : این ادعا را شواهد تاریخی تائید نمیکند و عایشه سعی میکرد این فضیلت را برای خود جعل کند و ادعا میکرد که پیامبر اکرم در حالی جان دادند که سرشان بر دستان او بوده است؛ این مطلب این چنین نیست و پیامبر اکرم در حجره ی خودشان بودند که حجره ای بود بین حجره ی حضرت زهرا سلام الله علیها و حجره ی عایشه و مخصوص استراحت ایشان بود. نکته مهم اینکه دفن پیامبر اکرم در بنا صورت گرفته است و پیداست که این کار مشروع بوده است و الا ایشان میگفتند من را در زیر آسمان دفن کنید یا بعد از دفن من سقف را خراب کنید. در باره ی اینکه پیامبر اکرم حجره ی جداگانه داشته اند روایاتی است که از لفظ _ حجرته_ استفاده شده است ؛ مثلا در مسند احمد ج 19 ص 64 : ، أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ(آله) و سَلَّمَ كَانَ يُصَلِّي ذَاتَ لَيْلَةٍ فِي حُجْرَتِهِ، فَجَاءَ أُنَاسٌ فَصَلَّوْا بِصَلَاتِهِ... میگوید حجره پیامبر نه کسی دیگر ؛ در سنن نسائی ج 3 ص 209 _كُنْتُ أَبِيتُ عِنْدَ حُجْرَةِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ(آله) وسَلَّمَ _ در حدیث آمده است ؛ صحیح ابن حبان ج 2 ص 155 لفظ_ فی منزل رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)_ در رابطه با منزل خانمهای پیامبر این لفظ نمی آید و مثلا میگفتند منزل ام سلمه(ره)... نکته ی دیگر اینکه حجره ی عایشه دارای یک در بوده است اما آنجا که پیامبر اکرم از دنیا رفتند دو در داشته است ؛ در مسند احمد ج 34 ص 365 در باره دفن پیامبر...«فَكَانُوا يَدْخُلُونَ مِنْ هَذَا الْبَابِ فَيُصَلُّونَ عَلَيْهِ، ثُمَّ يَخْرُجُونَ مِنَ الْبَابِ الْآخَرِ»...از یک در داخل میشدند و نماز میخوانددند و از در دیگر میرفتند؛ عایشه بعدا حجره ی خود را ملحق کرد به حجره و محل دفن پیامبر اکرم و در واقع تصرف کرد و اجازه داد پدرش و عمر را در آنجا دفن کنند؛ شواهد دیگر:طبقات الکبری ج 8 ص 131 ؛ مرحوم سید جعفر مرتضی عاملی به تفصیل به این بحث پرداخته اند و می توتنید به الصحیح من سیرة النبی الأعظم ج 33 مراجعه کنید که شواهد خوبی را ارائه کرده اند. نکته دیگر اینکه در طی قرون و سالیان مسلمانان در بقیع قبه هایی بر قبور مختلف میساختند و کسی ایرادی نمیگرفت چه از صحابه و چه تابعین و غیره؛ و حتی قبور مطهر ائمه بقیع در خانه عقیل بود که یعنی دفن بدن های مطهر در بنا صورت گرفته بود و ابن شبه و ابن زبّانه خبر میدهند در قرن 3 بر قبر فاطمه بنت اسد سلام الله علیها بنا شده بود. این مطلب را که بنا بر قبور مشکل دارد عقیده ابن تیمیه و طرفداران اوست و قبل او کسی به این مطلب اشکال نداشته.
|
- جزئیات
- بحارالانوار ج 18: 211» و «السيرة النبوية ج 1: 292 و 293 کتاب سلیم بن قیس، ج۱، ص۱۶
|
|
|