بارگاه نوراني حضرت عبدالعظيم عليه السّلام مسير زندگي بسياري از افراد را به سمت فلاح و دين تغيير داده است . اين نقطه از زمين كه رسول الله صلّی الله عليه وآله وسلّم قبل از وفات حضرت عبدالعظيم عليه السّلام اشاره به منزلت آن فرمودند . نقطه تلاقي اهل معناست كه خداوند آن را وسيله هدايت بسياري از مؤمنين قرار داده است . گاه به صورت امور خارق العاده و معجزه و گاه مكاشفه اي لطيف و پر معنا . آنچه كه اينك نقل مي شود از زبان شاهدي از يك مكاشفه است كه در حال حاضر راضي به ذكر نامش نيست . او چنين گفت : حدود 30 سال پيش بود . در شهر قم ، ابتداي جاده تهران ايستاده و منتظر وسيله اي براي سفر به تهران بودم ، كه اتومبيلي جلوي پايم ايستاد . راننده بسيار آهسته مي راند، به طوري كه طاقت نياوردم و نسبت به اين مسأله به او اعتراض كردم . گفت : مي خواهم به نحوي حركت كنم كه ساعت 9 شب گردنه حسن آباد باشم . گفتم : گردنه حسن آباد چكار داريد؟ گفت : امشب اهل بيت عليهم السّلام به زيارت مي روند مي خواهم آنان را ببينم . حقيقت امر ، در وهله اوّل گمان كردم اين راننده تعادل رواني ندارد . ناگفته نماند كمي هم از اين بابت وحشت كردم . بهر ترتيب راننده يك ساعتي به همين منوال حركت كرد تا اينكه از من پرسيد ساعت چند است ؟ گفتم : چيزي به ساعت 9 نمانده است . او اتومبيل را كنار جاده نگه داشت و به من گفت : آسمان را نگاه كن ! در اين لحظه آن واقعه عجيب رخ داد كه تا عمر دارم از نظرم محو نمي شود . نوري بزرگ در آسمان پديد آمد و به طرف پايين غلتيد و در اطرافش آنقدر پايين آمد كه به گنبد حضرت عبدالعظيم عليه السّلام رسيد و بر روي گنبد تابيد . بعد از اين ماجرا راننده حركت كرد و من در حالي كه بهت زده شده بودم ، اصلاً متوجّه بعد مسافت نشدم . او مرا درب منزلمان در خيابان سيروس پياده كرد . وقتي من به درون خانه رفتم . انگار از يك خواب برخاسته باشم تازه متوجّه عمق ماجرا شدم . همين طور در ذهنم سؤالات مختلف دور مي زد . سؤالهايي كه هنوز هم درباره آن فكرمي كنم . امّا ، يك نكته را نمي شود انكار كرد ، صحنه اي كه آن راننده به من نشان داد و تصرّفي كه در روح من كرد ، موجب شد كه خط سير زندگيم تغيير كند و از اين بابت تا عمر دارم خود را مديون حضرت مي دانم .
نزول نور
(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)
- بازدید: 21929