جاري به زخم خود همه خون جگر كنيد
زينب! حسن! حسين! علي چشم خويش بست
بر آن غريب، جامه ي ماتم به بر كنيد
ريزيد همچو اشگ به خاك اي ستارگان
سخت است بي علي شب خود را سحر كنيد
بيرون شهر كوفه در آن كوچه ي خموش
آن كودك خرابه نشين را خبر كنيد
اي جنّ و انس و حور و ملك اي تمام خلق
تا روز حشر خاك يتيمي به سر كنيد
شير خدا نياز ندارد دگر به شير
اشگ عزا روانه بر او از بصر كنيد
امشب به جاي آنكه بر او شير آوريد
خون جگر نثار، به زخم پدر كنيد
از قصّه ي خرابه ي شام آوريد ياد
يك شب گر از خرابه ي كوفه گذر كنيد
هنگام شب جنازه ي او را چو ميبريد
در سينه داغ فاطمه را تازه تر كنيد
اي نالههاي نيمه شب هر شب علي
آتش شويد و بر جگر ما اثر كنيد
از بس گناه كردهام افتادم از نظر
اي خاندان وحي به «ميثم» نظر كنيد
سازگار
جاري به زخم خود همه خون جگر كنيد
- بازدید: 2376